وقتی که روزای اول محرم محکم ایستادم و گفتم می خوام برم.
وقتی که اولین خریدم روز هشتم محرم کفش پیاده روی بود.
وقتی که کولم و به تنهایی جمع می کردم .
وقتی که بدون پاسپورت و قاچاقی از مرز عراق و گیت هاش گذشتم.
وقتی که
خیلی زیادن.
من
حتی
تک تک
قدم هامو
.از نجف تا کربلا.
با تو و مدیون توام.
زیارتت قبول
از وسایلی که جمع شد تک و تنها.
از پرسیده نشدن پولی که همراته.
از خوراکی که همراهم نشد.
از آبی که پشتم ریخته نشد
از بدرقه ای که پشت سرم نیومد.
از تماس و پیامکی که تو این چند روز دریافت نشد.
از مرزی که رد شدم و پیام هایی که فرستادم و جوابی نداشت.
از ساعت و انتظاری برای برگشتم که خبری نبود.
از گوسفند و خروس و مرغ و جوجه ای که قربونی نشد.
از سفره ی غذا و مهمونی که داده نشد.
از گلی که گرفته نشد.
از بنر خوش امد گویی و زیارت قبولی که گفته نشد
از حرفی که از سر شب تا اخر شب و خواب و بوسه ای که رد و بدل نشد.
تا
امروز صبحی که می گه.
این چند روز مصرف اینترنت و چک کردمهیچی کم نشده.همه ی مصرفش مال توعه.مراقبت کن تو استفاده کردنش
آقا جانموقتی گفتم تنهام.گفتم بی کسمگفتم همه کسم شمایید.این تنها رو تنها نزاریدتا به گناه نیفته.تا هرکس و هرچیزی دل خوشش نکنه.
واسه همه این "از"و "تا" هاست.
یا صاحب امانم بغلم کن.سرمو بزارم رو سینتتحمل کنم اقا.دستامو بگیر و نزار پا کج کنم.
الهی آمین.
حسینممن وقتی مهمون تو بودملحظه ای حس تنهایی نداشتم.کاش پیش خودت نگهم می داشتی.
شبت آروم مسافر من.
غیر اویی که به واسطه یه کلیپ باهاش چند دقیقه چت کردم
نه که نباشه هاااا.اما انگار هیچ کس هواسش بهم نیست.
با هبچ کس جیک تو جیک نیستم.
هیچ کس چکم نمی کنه.وسایلاتو جمع کردیهمه چی آماده است.خودت چطوری؟؟؟
نه هیچ کس
و نمیدونم این باید خوشحالم کنه یا ناراحت.
که وابستگی ندارمکه بال و پر اسوده می رم که اگه برنگشتم
یا ناراحت از این غریبی.تنهاییکه اینم حتی خوبه.شاید اینجوری بزرگانمونو بیشتر بفهمیم.
_نیا مادرشوهرم دیشببا صدای ناراحتش.
یا خودمو قربونیت می کنم او.
به قولش مهم نباشه برات.
امیدوارم از فشار قرض و قسط هرچی زودتر دربیای.
الهی آمین.
کمتر از 15 ساعت دیگه به سوی سرزمین عشق
امشب موقع خداحافظی با مامانم انگار یه بغضی میرفت که شکسته بشهحتی رفتترام با کیان.
به همه شوخی و جدی گفتم دعا کنین برنگردم
اما امشب که با کیان بازی می کردم.یا وقتی تو ماشین اومد بغلم.یا الان که به خاطر این که پیش من بخوابه و چون سرماخوردم همسر نزاشت و کلی گریه کرددلم عمیقه یجوریه.غریبهبغض داره
مادرشوهرم پشت تلفن گفت نیا
نیا به دلم اومد.اونا حق رو به خودشون میدن.اما من کجای این زندگی ایستادم.
بگذریم.گفت بچه دلتنگ نمیشه؟ چی بگم؟؟ واقعا خودمم تو جوابش حیرونم.پسرم رفتاراش شده مث باباش.زیاد مامان و دوس نداره.اما شاید 78 روز بگذره .به خاطر عادت و نیاز.دلتنگ بشه.نمی دونم
خدا بزرگه
وقتی از الان به غریبی فردا نگاه می کنم دلم انگار زیر و رو میشه.میدونم که خودم میدونم چمه.
میگن
حدیث داریم وقتی روزگار و اهل روزگار به طرفتون هجوم آوردند، به طرف #حسین علیه السلام فرار کنید (ففرّوا الی الحسین
درباره این سایت